شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

قتليش

+ تک درختي تنها توي يک جنگل تاريک و سياه از غم و درد به خود ميپيچيد. از خودش ميپرسيد که چرا اينقدر تنهايم؟! که چرا هيچ دلي با من نيست؟ که چرا نيست دلي نگران من و تنهايي من؟ چه شود گر که دگر قد نکشم؟ چه شود اگر که من توي جنگل نباشم؟آنقدر گفت و گريست که شکست و آرام روي يک نهر روان ساخت پلي... چقدر زيبا بود !چقدر مستحکم.... و درخت تنها عشق را پيدا کرد. عشق را در بهار بايد جست. در گردش پروانه به دور يک
قتليش
رتبه 0
0 برگزیده
730 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
قتليش عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top